دو پرنده یک پرواز

هرگز نمی میرد آنکه دلش زنده شد به عشق...ثبت است در جریده ی عالم دوام ما

دو پرنده یک پرواز

هرگز نمی میرد آنکه دلش زنده شد به عشق...ثبت است در جریده ی عالم دوام ما

روز مقدس

...یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من...دِ گر چه پرسی از حال من...تا هستم من اسیر کویِ تو ام...به آرزوی تو ام اگر تو را جویم...حدیث دل گویم بگو کجایی ؟...به دست تو دادم دل پریشانم....دِ گر چه خواهی ؟...فتاده ام از پای...بگو که از جانم...دِ گر چه خواهی....

درود فراوان به شما دوستان گرامی و خوب همراه کلبه ی ما...

اول از هر چیزی امیدوارم که حال همتون خوب باشه و زندگی آروم و راحتی رو داشته باشین...بعد هم اساسی هم از عشقم و هم از شما دوستان گرامی معذرت می خوام که مدت نسبتا طولانی نبودم و نتونستم بنویسم....اونم تقصیر من نبود بد جوری غرق امتحانات نهایی شده بودم....امیدوارم که هم عشقم و هم شما بخشیده باشین منو ولی قول می دم که از این به بعد زود به زود آپ کنم و جبران کنم...

حدود یه ۴ روزی میشه که بیکار بودم خونه می خواستم آپ کنم....ولی یه حسم بهم می گفت که آپ کن و یه حسم که بر اون اولی غالب بود می گفت نه ؟آپ نکن همین چند روز آینده بهانه ی مقدسی(!) گیرت می یاد اون وقت آپ کن...

آره حس دومم درست می گفت امروز اون روز مقدس بود...اول پس رو هم با شعرش شروع کردم امروز کلی دنیا بود واسه من آخه بعد از مدتی طولانی رفتم و ماه خودم رو دیدم....این روز مقدسم بود ازتون معذرت می خوام ولی بیش از این نمی تونم برم تو جزئیات(خودتون درکم کنین)...به هر حال روز مقدسم امروز بود یه روز پر از خاظره درسته که اندکی بیش نبود ولی عمری بود واسه من واسه عشقم...هم عشقم روحیه گرفت و هم من...این مقدس نیست‌ ؟...

نمی دونم شاید خیلی از حرفا دیگه خیلی کلیشه ای شده باشه چون ماشاالله این قدر وب لاگ های در این مورد زیاد شده که خودتون بهتر می دونین ولی این به نظر من خیلی خوبه اگر هم تکراری باشن ولی جای تقدیر داره...می دونین این حرفا هیچ وقت واسه من تکراری نمی شن هیچ کدوم...در بین ما جفت کبوتر عاشق همه چیز در هر لحظه در کنار هم تازگی و شادابی داره کهنه گی در زندگی ما جایی نداره...همه چیز نویه...نمی دونم چه جوری حالی که امروز  دارم رو براتون وصف کنم چون نمی تونم وصف کنم...چون کلمات این اجازه رو بهم نمی دن...چون از ادراک کلمات خارج ِ (!)...چون دستام این قدرت رو ندارن که حالم رو بنویسن...فقط می تونم یه چیز رو بگم...

...نازنینم...بهترینم...هستی من...عشق من...تا لحظه ای که نفسی می کشم...تا لحظه ای که قلبی در سینه واسه تو می تپه...عاشقت می مانم و خواهم ماند...و می پرستمت همان جور که خدا رو می پرستم...چون تو هم خدای منی...

یه چیز بود که تو این مدت که نوشتم می خواستم بهتون بگم ولی هی یادم می رفت...امیدوارم که این کلبه ی کوچیک ما نشه دفتر خاطرات ما ۲تا....بلکه جایی باشه که همه(بهترین ها) بتونن از اون استفاده کنن...امیدوارم که این طور باشه....

سبز و شاد باشین

فعلا...

راستی امیدوارم که از شعر و عکس هم خوشتون بیاد...شعر از عشقم هست...چون امروز روز ما بود...دیگه اولویت رو دادم به خودش و شعر خودش....البته قسمت از شعر در مورد ما ۲تا صدق نمی کنه....

کبوتری به دنبال پرواز

...دفتر خاطراتمو وا می کنم به یاد تو...

...در می یارم از آلبومم عکس های یادگاری تو...

...عکس هاتو هی بوس می بوسم و زل می زنم به دفترم...

...عشق تو مونده در دلم فکر تو هم مونده در سرم...

...من هنوزم (هنوز چیه همیشه) دوستت دارم...

...زنجیر قفل یاد تو از دل من وا نمی شه...

...طفلکی قلب عاشقمم فکرته هر جا همیشه...

...بعد تو روزگار من خیلی به سختی می گذره...

...فکر نکن عاشقت یه روز عشق تو از یاد می بره...

...من همیشه دوستت دارم...

...کاش خونه قلبمو باز بیای چراغونی کنی...

کاش تو حصار زندیگت باز منو زندونی کنی...

...کاشکی بیای مثل قدیم دست تو دستام بذاری...

...قول بدی این بار که بیای باز نری تناهم نذاری...

...من همیشه دوستت دارم...

 

و فقط تو